شکوه

۱۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سلاام

سلام ....

خیلی جالبه نه ؟؟؟؟

چی؟؟؟؟؟

خوب اینکه من بر خلاف عقیده ام باید به پست بذارم و بعد چندین روز به انتظار بشینم تا یکی نظر بده ....

خیلی بی معرفتین ..... خیلی ...

آخه چرا ؟؟؟؟؟

دیگه نه کسی میاد رو وبلاگم نه کسی نظر میده ....

غم دارم ..... غم

  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰

بــرای کِشـت چنـــدیــــن دانـــه ارزن

چه ویران می کنی این شهر وبرزن؟!

بیـــا ای همـــــــــــــوطن کــاری نمایم

که دارد مــی بــرد ایـن خانه رهــــزن

 

نگراکنون که رهزن سیل گشته

تمام خانه را چــــون نیل گشته

اگر خواهی که ویرانش نسازیم

مکن سـدش که اینم میل گشته

 

چو شد سیوند سد تخریب گر شد

تمام خانه را ویرا نه گـــــــر شد

بیا تا مخزنی  دیگــــــــر بسازیم

که این ســــد مخزنی بیدادگر شد

 

به کوروش بایدم شرمی  کـنم من

که با ســـــــدی کنم ویران بــرزن

بیا میراث خـــودرا پــــاس داریـم

که فرض آمد چنیـن برمردوبرزن
  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰


بس دلم آزار کردی یار من          چشم دل را تار کردی یار من

همچو بارانی که بارد نم نمک         رخنه بر دیوار کردی یار من

بهر آزار دل بی تاب من         دشمنم تیمار کردی یار من

دفتر شعرم پر از اسم تو شد        باغ دل نیزار کردی یار من

قلب من در کوچه های بیکسی       بردی و بیمار کردی یار من

خانه دل را خرابش کردی و        بر سرم آوار کردی یار من

بسکه آزردی دل شیدای من        مرغ بوتیمار کردی یار من

دل به زندان غمت افکندی و         با رقیب دیدار کردی یار من

قلب عاشق می تواند بگذرد        آنچه با این یار کردی یار من

جمله می بخشد شکوه بر تو مگر

  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰

کاش

کاش

کاش در قاموس انسان حرفی از زندان نبود

عرصه عشق و محبت خالی از انسان نبود

عشق شد زندانی و عاشق ز غم افسرد کاش

چشمی از بیداد و فقر و یا زغم گریان نبود

کاش بن بست حقیقت باز می شد بر همه

عابران کوچه دل را غمی پنهان نبود

برکه شب با طلوع صبح گیرد رنگ عشق

تن فروشی و دنائت هم در این سامان نبود

چشمه احساسمان خشکیده شد از درد و غم

کاش قلبی این چنین افسرده و لرزان نبود

کاشکی ویرانه ها آباد و زیبا می شدند

هیچکس در کلبه ویرانه اش نالان نبود

کاش می شد پل میان عاشقان عشق بست

تیغ نفرت بر تن احساس ما بران نبود

کاش میشد با شکوه از هرچه خوب و بد گذشت

تا غم و اندوه را جولانگه و میدان نبود

  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰

جناب عشق

جناب عشق

من زچشمان تو نوشیدم شراب عشق را

خواندم از دریای چشمانت کتاب عشق را

پشت دیوار سکوت سینه ام دیدم شبی

در میان کوچه های دل شتاب عشق را

بر تن احساس پوشیدم لباس معرفت

چون به سمت جاده ها دیدم سراب عشق را

در کویر سرد و خشک تشنه کام زندگی

ساختم جاری به گلزارش گلاب عشق را

باغ تنهایی دل را پر هیاهو کرده ام

جمع بندی کرده ام حرف و حساب عشق را

گرچه در پایان فرصت های سخت آرزو

با دو صد امید دیدم من حباب عشق را

با شکوه این بار در دل با سر انگشت قلم

رسم کردم عکس زیبای جناب عشق را

  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰

ای غم تو برو

ای غم تو برو

ای غم تو مرا رها کــن امشـب            خود را ز تنم جدا کن امشب

یار است به کنارم امشب ای غم         ترک غضب و جفا کن امشب

پیمـانی میــان مـا دو تــا بود               برعهد خودت وفا کن امشب

گفتی بــروی چــو یــار آید                 رومـرحمتی بمـا کن امشب

امشب تو برو براه خود بــاش         دورازمن و دل صفاکن امشب

جای تو دگر در این سرا نیست         رو ره سوی ناکجا کن امشب

در قلب شکوه جای غم نیست            شور و شعــفی بپا کن امشب

  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰

توچه خوبی

توچه خوبی

توچه خوبی که جهان اینهمه زیبا شده است

تابش خورشید و نور ماه بردشت و دمن

پرش پروانه ها بر بستر نرم چمن

وزش باد صبا هدیه به گلها شده است

موج گیسوی طلائی رنگ گندمزارها

لغـزش بادبهـاری برتـن نیزارها

از نوای مرغکان هلهله بر پا شده است

صوت خوش آهنگ رود و نرمش مخمل آب

جویباران تا ختند بر پهنة دشت سراب

قامت سرو چمن وه که چه رعنا شده است

مقدم عطر بنفشه همره باد صبا

میدهندم خبر از خوبی تو در همه جا

و تو خوبی که جهان اینهمه زیبا شده است

 

امیدرا باور کن

ای دریغ مزرعه سرسبز عشق را علف هرز کین پوشانده

و من باور کردم دشتی پوشیده از گیاه هرز را

با بارش سنگین و خاموش برف را که من تنها

رهرو این تاریک راه یخ زده هستم

باور کردم سردی هوا را

با ترنمی یخ زده از هرم نفسهای خود

باور کردم تنهائی ، وحشت و سرما را

بناگاه شعله ای رقصنده نمایان شد

آه این شعله برای کدام شب زده آمد

نجات بخش کدام سرمازده خواهد شد

نزدیک و نزدیکتر شد

و من امید را باور کردم

  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰

صدرنشین

صدرنشین

گاه گاهی سفری کن به درون دل خویش

رد پایی ز من آنجا به یقین خواهی دید

جستجو  گر بکنی دور و حوالی دلت

دل من را که نشسته به کمین خواهی دید

گوشه های دل خود را تو به دقت بنگر

من و دل را که شدیم گوشه نشین خواهی دید

شده یکبار تو بگشا در صندوق دلت

عشق من را تو چنان دُر یمین خواهی دید

دفتر خاطره های عشق خود باز بکن

آنکه از عشق تو افتاده زمین خواهی دید

روزگاری من و دل واله شیدا بودیم

من نبودم آنکه امروز چنین خواهی دید

بهر عشق من هنوز گر به دلت جایی هست

تو مرا در دل خود صدر نشین خواهی دی
  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

  • مهدی یار
  • ۰
  • ۰

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

  • مهدی یار