شکوه

  • ۰
  • ۰

جناب عشق

جناب عشق

من زچشمان تو نوشیدم شراب عشق را

خواندم از دریای چشمانت کتاب عشق را

پشت دیوار سکوت سینه ام دیدم شبی

در میان کوچه های دل شتاب عشق را

بر تن احساس پوشیدم لباس معرفت

چون به سمت جاده ها دیدم سراب عشق را

در کویر سرد و خشک تشنه کام زندگی

ساختم جاری به گلزارش گلاب عشق را

باغ تنهایی دل را پر هیاهو کرده ام

جمع بندی کرده ام حرف و حساب عشق را

گرچه در پایان فرصت های سخت آرزو

با دو صد امید دیدم من حباب عشق را

با شکوه این بار در دل با سر انگشت قلم

رسم کردم عکس زیبای جناب عشق را

  • ۹۶/۰۶/۲۴
  • مهدی یار

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی